۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

سرخاک مادربزرگم

رفته بودم سرخاک مادربزرگم
در حال دعا یادی از ایشان کردم
یادی از صدای قلیونشان
که درایوان حیاط هنوز هم می آید
نگاهی نزدیک به روی سنگ، روی زمین کردم
دیدم که مورچه های روانه به خانه،
دعای گرم دلشان را به روح مادر بزرگ می فرستند
به بزرگی خود تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر