همه بچّه هاي محله در كوچه بازی مي كردند
در حياط خانه، دلم از نوايشان مي درخشيد
درِ خانه پسر بي دست و پا باز شد
بي شرمیه اين طفل مات كرد من را
بي دست و بي پا ولي خندان و سرشار از عشق زندگی
بازي مي كرد با بچّه های كويمان
در حياط خانه، دلم از نوايشان مي درخشيد
درِ خانه پسر بي دست و پا باز شد
بي شرمیه اين طفل مات كرد من را
بي دست و بي پا ولي خندان و سرشار از عشق زندگی
بازي مي كرد با بچّه های كويمان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر