۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

لباس زندگي ام كوش

مي خواهم بروم
مي خواهم بروم به دنبال زندگي
لباسم كوش؟
لباسي زيبا مي خواهم،
لباسي با زر و زيور مي خواهم،
لباسي رنگين،
زنده هستم ولي زندگي نمي كنم
لباس زندگي من كجاست
آهي بلند مي كشم و درونم سرشار از روشنايي مي شود
و وجودم پر از محبت هستي
آن وقت است كه مي دانم
از وقتي كه شيون اوّل را در اين دنيا كشيدم
همان لباسم بر تنم بود و دردم در دلم بود
زنده هستم...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر