لحظه اي كه فكر كردم درونم گنجايش اين همه روشنايي را ندارد
كبوتر سفيدي راه افتاد به دنبال من
هر جا كه مي رفتم، او مي آمد
كبوتر سفيد پيغامي داشت از خدا
با هر طلوع آفتاب، روحت درخشان تر خواهد شد
كبوتر سفيدي راه افتاد به دنبال من
هر جا كه مي رفتم، او مي آمد
كبوتر سفيد پيغامي داشت از خدا
با هر طلوع آفتاب، روحت درخشان تر خواهد شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر