۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

احساسات خود را بگو

گلی پژمرده در گلدان دلم دیدم
گلی که روزی پر از زندگی و امید و هستی بود
گلی که با هر برگی داستانِ قشنگی زندگی را تعریف می کرد
گلی که بدون آب و بدون خورشید هر روز از روز قبل درخشان تر بود
نگاهی کردم به گلدانی که در توش گل بود
آب بود، خورشید بود
ولی گرفتگی حال این گل، از دل پرواز غم بود
احساسات خودت را برایم بگو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر