۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

روشن هستم

در صحرايي بودم كنار درياي دلم
بيرون خودم نشسته بودم در انتظار خود
ياد روشن دلي افتادم به نام زهرا
من ايشان را نمي شناختم
ولي قطره اي از نفسشان
درونم را روشن كرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر